Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-02@15:38:35 GMT

برترين قسمت‌هاي سريال Game of Thrones

تاریخ انتشار: ۷ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۱۹۵۹۸۷

خبرگزاري آريا - وب سايت گيم شات: حدود دو هفته از آغاز فصل هفتم سريال Game of Thrones (بازي تاج و تخت) مي‌گذرد و با توجه به اينکه تنها يازده قسمت تا پايان اين حماسه بي‌نظير باقي مانده است، نگاهي به بهترين قسمت‌هايي که موفق شده‌اند ما را به وجد بياورند و بينندگان را در مقابل صفحه‌هاي نمايش ميخکوب کنند، انداخته‌ايم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!






سعي داشتيم که با در نظر گرفتن تمامي فرمول‌هايي که از يک قسمت شصت دقيقه‌اي تمام و کمال انتظار داريم، پانزده قسمت که در خالص‌ترين و تعالي‌ترين حالت ممکن قرار دارند و يک سر و گردن نيز از ساير قسمت‌ها بالاترند، گلچين کرده و به شما معرفي کنيم. مرگ‌هاي شوکه کنند و صحنه‌هاي مبارزه حماسي زيادي در طول سريال وجود دارد که انتخاب بهترين ميان آن‌ها تقريباً غير ممکن به نظر مي‌رسد؛ با اين حال صحنه‌اي که تقريباً تمامي مخاطبان پر و پا قرص سريال، با آن خاطره داشته و تا مرز جنون نيز آن را پيش برده، درون قسمت‌هاي بزرگ سريال وجود داشته و ما نيز سعي کرديم تا اين لحظات ناب را خارج از مبارزات عظيم سريال که خود به تنهايي مي‌توانند يک ليست کامل را پر کنند، رتبه‌بندي کنيم.

با توجه به اين موضوعات، کلي نامزد افتخاري و قسمت‌هاي جا مانده از اين ليست به وجود مي‌آيند که خيلي سريع به آن‌ها مي‌پردازيم تا وارد ليست اصلي شويم: قسمت «و نگهباني او پايان يافت» که چهارمين قسمت از فصل سوم بود، شامل بخش مشهوريست که دنريس واژه «Dracarys» را به کار مي‌برد. همينطور قسمت پايان‌بندي فصل اول، يعني «آتش و خون» نيز به ليست راه پيدا نکرد و اين موضوع در رابطه با محاکمه تريون در قسمت «قوانين خدايان و آدميان» نيز بر قرار است. در همينجا اميدوارم که سيزده قسمت باقي مانده از فصل هفتم و هشتم، به تنهايي بتوانند يک ليست کامل از برترين لحظات کل سريال را براي طرفداران به وجود بياورند.

رتبه پانزدهم: فصل ششم، قسمت دوم؛ «خانه»




اصلي‌ترين دليل مشهور بودن قسمت «خانه» بيشتر به دليل سکانس بازيابي بدن بي جان جان اسنو است؛ ولي اين قسمت به تنهايي نيز قسمتي بسيار قوي است که به سوالات مکرر طرفداران که در طي يازده ماه اخير جمع شده بود، پاسخ داد. ما همچنين انتظار بيشتري کشيديم تا باري ديگر داستان بر روي شخصيت برن، متمرکز شود. برن درست به مانند پدرش که در اولين قسمت سريال، تيراندازي پسرش را تماشا مي‌کرد، مشغول تماشاي خاطرات گذشته از پدر جوانش در حين تيراندازي بود.

روس بولتون (Roose Bolton) تبديل به اولين طلفات شوکه کننده در فصل ششم شده و درست در زماني که تئون در حال يک خداحافظي احساسي با سانسا است، عمو يورون با يک ورود حماسي به قلعه Pyke، خودش را به جريان سريال اضافه مي‌کند. در اين ميان، تريون نيز دست به انجام کاري مي‌زند که تنها از عهده يک تيريون لنستر بر مي‌آيد؛ دست دوستي به سمت چند اژدها دراز مي‌کند! سخنراني وي در هنگام آزادي رگال و ويزرين، قطعاً حماسي ترين لحظه قسمت مي‌بود، اگر که جان اسنو اين موقعيت را از وي نمي‌دزديد. به راستي که زنده شدن جان اسنو، آنقدر دقيق و محتاطانه پي‌ريزي شده که، با وجود اينکه مي‌دانيم پس از ماه‌ها قرار است اتفاق بيافتد، ولي باز هم برايمان يک غافلگيري به وجود مي‌آورد.



رتبه چهاردهم: فصل سوم، قسمت سوم؛ «قدمگاه مجازات»




در طي دو بخش اول قسمت «قدمگاه مجازات» اتفاق آنچنان بزرگي رخ نمي‌دهد که اميدمان را براي يک قسمت بي‌نظير بالا ببريم؛ ولي استفاده مناسب و شگفت‌انگيز از کمدي بصري باعث شده که همان بخش‌ها نيز برايمان تبديل به يک تغيير بسيار خود در طي سريال شوند. خداحافظي ناشيانه آريا با Hot Pie که با نان دندانه‌دار گرگ شکلي که Hot Pie براي آريا پخته کامل شده است. همچنين رقابت ميان سرسي و تيريون بر سر ميز جلسه شورا، آن هم به وسيله صندلي‌ها، از جالب‌ترين نکات اين قسمت است. توانايي بالاي پادريک (Podrick) در برخورد با بانوان نيز از خنده دارترين لحظات تمام سريال است.

پس از اينکه اين قسمت به پايان خود نزديک مي‌شود، شما باري ديگر گول امنيت غيرواقعي را که سازندگان تدارک ديده‌اند مي‌خوريد. جيمي لنستر، در يکي از کليدي‌ترين و مهم‌ترين لحظات تمام سريال، دست خود را از دست مي‌دهد. براي بسياري، اين صحنه بسيار لذت بخش است، زيرا اين جيمي بود که برن را در اولين قسمت از سريال، فلج کرد و حال خود نيز بايد از همين عارضه رنج ببرد. اين سکانس همچنين اولين باري است که براي جيمي احساس همدردي کرده و درست از همين لحظه به بعد است که وي در مسير رستگاري قرار گرفته و تبديل به يکي از دوست داشتني‌ترين شخصيت‌هاي سريال مي‌شود.


رتبه سيزدهم: فصل اول، قسمت ششم؛ «يک تاج طلايي»




نيمه اول از اولين فصل سريال، بيش از اينکه به موضوع جدي و خاصي بپردازد، بيشتر در حال ساختن يک داستان فانتزي و آماده سازي مخاطبان بود، ولي قسمت ششم، براي اولين بار مخاطب را با بعد مخفي سريال که تا پايان آن فصل به خوبي با آن آشنا خواهيد شد، همراه کرده و تازه شروع به گرم شدن کرد. «يک تاج طلايي» اولين قسمتي است که در آن، يک شخصيت کليدي و مهم در سريال کشته مي‌شود. در اين قسمت، کال دروگو (Khal Drogo) يک ديگ حاوي طلاي مذاب را بر سر ويسريس تارگريان (Viserys Targaryen) خالي کرده و همزمان، دنريس را از چنگال کنترل کننده برادرش خلاص مي‌کند.

پس از اين قسمت بود که ما تازه با واقعيت خشن و جدي بازي تاج و تخت آشنا شديم. از طرفي ديگر، بران (Bronn) قبول مي کند که براي ضمانت تيريون در دادگاه، دست به محاکمه بر اساس مبارزه بزند. اين موضوع علاوه بر معرفي کردن يکي از اولين ياران وفادار به تيريون، يکي از سرگرم کننده‌ترين دوئل‌هاي رو در رو را در طي سريال به ما نشان مي‌دهد. از طرفي ديگر، در مقر امپراطوري، ند استارک در حال حکومت موقت خود بوده و کارها را سر و سامان مي‌دهد؛ وي در حال پيگيري اعدام کوهستان و همچنين کشف راز بچه‌هاي رابرت باراتيون بوده که در اصل فرزندان جيمي لنستر مي‌باشند.



رتبه دوازدهم: فصل چهارم، قسمت نهم؛ «نگهبانان ديوار»




«نگهبانان ديوار» آنقدر حماسي و بي‌نظير است که تا بدين جا، قطعاً تبديل به يکي از محبوب‌ترين قسمت‌هاي مخاطبان سريال شده بود. قسمتي که از ابتدا تا انتها در طي يک نبرد حماسي رخ مي‌دهد و البته شاهد رد و بدل شدن احساسات و حرف‌هاي ناگفته فراواني نيز هستيم. متاسفانه تنها ايراد اصلي اين قسمت اين بوده که بر خلاف ساير قسمت‌ها، داستان روايي آنچناني براي تعريف کردن وجود ندارد و ازين جهت يک نکته منفي براي آن حساب مي‌شود. با اينکه به مقدار کافي موارد شوکه کننده وجود دارد، ولي اين قسمت از نظر شوکه کنندگي به هيچ وجه به قسمت قبلي خود يعني، «کوه و افعي» نمي‌رسد و يا حتي از نظر عظمت به قسمت بعدي خود يعني «فرزندان»؛ با اين حال قرار نيست که با يک قسمت معمولي و يا ضعيف رو به رو باشيم.

هر تيري که در طي اين قسمت پرتاب مي‌شود، با مخلوط شدن با موسيقي حماسي و هيجان انگير سريال، پتانسيل کافي را براي حضور در اين ليست دارند، ولي قدم‌هاي سهمگين غول عظيم الجثه و شجاعت مردان ديوار، خود به تنهايي يکي از لحظات بي‌نظير اين قسمت است. حتي در قسمتي که تنها به نبرد اختصاص داده شده است، سريال شخصيت‌هاي فوق العاده خود را فراموش نمي‌کند. سم در اين قسمت به خودش آمده و شجاعتي بي‌نظير کسب مي‌کند؛ Grenn در قهرمانانه‌ترين حالت ممکن، جانش را فدا مي‌کند و در نهايت نيز، جان عشق زندگي‌اش را در طي يک پايان بي‌رحمانه از دست مي‌دهد.


رتبه يازدهم: فصل سوم، قسمت پنجم؛ «بوسيده شده با آتش»




بر خلاف رتبه قبلي، هيچ موضوع حماسي و فوق العاده جذابي در رابطه با اين قسمت از فصل سوم وجود ندارد؛ ولي «بوسيده شده با آتش» آنچنان قدرتمند، مسير خود را شروع کرده و به پايان مي‌رساند که باعث شده، هر لحظه از آن تماشايي و خيره کننده از آب در بيايد. متاسفانه نکته‌اي که سازندگان از همان ابتدا آن را براي ما برنامه ريزي کرده بودند، دختر استنيس يعني پرنسس شيرين (Shireen) بود که در اين قسمت با عنوان «بوسيده شده با آتش» به ما معرفي مي‌شود، و همانطور که مي‌دانيد، وي در نهمين قسمت از فصل پنجم يعني «رقص اژدهايان» توسط همين آتش بوسيده شده و از دنيا مي‌رود.

از اين موضوع که بگذريم، قيافه سرسي، زماني که به وي مي‌گويند که بايد با لوراس تايرل (Loras Tyrell) ازدواج کند، بسيار ديدني است. با اين حال، کليدي‌ترين لحظه اين قسمت، زمانيست که جيمي لنستر لحظاتي صميمي را با برين (Brienne) در لحظات نهايي قسمت مي‌گذراند و جيمي حقيقت پشت لقب «شاه کش» را بر ملا مي‌کند. از ديگر اتفاقات مهم اين قسمت مي‌توان به ملاقات جان با ايگرت در غاري منزوي، اعدام ريچارد کارستارک (Rickard Karstark) توسط راب و در نهايت زنده شدن بريک دونداريون (Beric Dondarrion) از مرگ اشاره کرد که همگي در کنار هم يک قسمت فراموش نشدني را تشکيل داده‌اند.



رتبه دهم: قسمت نهم، فصل ششم؛ «نبرد حرامزاده‌ها»




اگر با يک سريال و رسانه ديگري غير از بازي تاج و تخت سر و کار داشتيم، «نبرد حرامزاده‌ها» بدون شک به دليل عظمت و بزرگي، تبديل به بزرگ‌ترين و بهترين قسمت آن سريال مي‌شد؛ ولي از آنجايي که با يک سريال معمولي سر و کار نداريم، مي‌دانيم که هر چه پايين تر برويم، با پديده‌هاي عجيب‌تر و پيچيده‌تري رو به رو مي‌شويم. جدا از جنگ‌هاي کليشه‌اي که با نام قسمت‌هاي نهم کليد خورده‌اند، اگر عظمت جنگ وينترفل را کنار بگذاريم، پيروزي جان اسنو، به موقع سر رسيدن سانسا و انگشت کوچک و کشته شدن رمزي بولتون، تقريبا تمام استانداردهاي شوکه کننده و رسمي‌اي هستند که بازي تاج و تخت در طي اين سال‌ها به ما نشان داده است؛ با اين حال اين يک قسمت عادي نبوده و همانند نبرد فصل چهارم، «نبرد حرامزاده‌ها» تماماً بر روي مقياس خلاصه مي‌شود.

حتي در شهر Meereen، ما سکانس عجيب و غير منتظره‌اي از متحد شدن دوباره اژدهايان مي‌بينيم که به راحتي پتانسيل اين را دارد که يک سر و گردن از ساير قسمت‌هاي سريال بالاتر باشد. زماني که آن قضيه تمام شده و ما به سراغ نبرد اصلي در شمال مي‌رويم، تقريباً تمام قسمت پديده‌ايست که تا به حال نمونه‌اي از آن را به چشم نديده‌ايم (حداقل نه در قالب يک مجموعه تلويزيوني). در واقع در چه سريالي مي‌توانيد ببينيد که يک غول عظيم الجثه، يک سرباز را به دو نيم تقسيم کرده، يک نفر در کوهي از اجساد در حال غرق شدن باشد، و يا يک مرد خود را آماده کند که به تنهايي با يک ارتش اسب سوار رو به رو شود؟ «نبرد حرامزاده‌ها» به تنهايي، استانداردهاي تلويزيون را يک بار براي هميشه تغيير داده است.


رتبه نهم: قسمت هشتم، فصل پنجم؛ «هاردهوم»




با اينکه فصل پنجم به آرامي و کندي، شروع به ساختن ساختار سريال و متحد کردن همه با هم بود، قسمت هشتم از ناکجا آباد سر از تلويزيون در آورد و با يک قتل و عام طولاني به همراه خودنمايي ترسناک وايت واکرها که در نهايت به پيروزي آن‌ها منجر شد، تا حدودي پرونده سريال را به طور کامل بست! بر خلاف قسمت‌هاي مربوط به نبرد گذشته، «هاردهوم» به مخاطبان کتاب‌ها نيز تجربه‌اي جديد که پيش‌تر با آن رو به رو نشده بودند، ارائه مي‌کند. البته کاملاً مشخص است که چرا پايان اين قسمت در رمان ذکر نشده است. نه به خاطر اينکه تماشاي اين لحظات اکشن در قالب تصوير بسيار لذت بخش‌تر باشد، بلکه مشاهده کنيم که فلز والريايي قابليت کشتن وايت واکرها را دارد (که پيش تر از اين موضوع آگاه بوديم) و تنها فردي نيز که در کتاب، به توسط وايت‌ها تسخير مي‌شود، يک زن وحشي است که پيش‌تر در همان قسمت با وي آشنا شديم و البته در سريال، علاوه بر وي شاهد تبديل تمامي ياران مرده جان به وايت واکر هستيم.

حتي اگر قسمت‌هاي بلاک باستر و عظيم سريال را به دليل تنها نمايش جلوه‌هاي ويژه و داستان کمتر، سرزنش کنيم، نمي‌توانيم منکر اين موضوع بشويم که «هاردهوم» در ميان لحظات خسته کننده‌اي که تا اواسط فصل پنجم بر پيکر سريال حاکم شده بود، همانند يک معجزه به موقع براي نجات آن شتافت. در ميان همه استرس‌هايي که در طول اين سريال به بيننده وارد مي‌شود، تصوير چهار اسب زامبي آخرالزمان که در سايه‌هاي بالاي کوه استاده‌اند و همينطور صورت خونسرد پادشاه شب، آن هم زماني که مرده‌ها در حال زنده شدن هستند، صحنه‌هايي نيستند که به راحتي بتوان فراموش کرد.



رتبه هشتم: قسمت اول، فصل چهارم؛ «دو شمشير»




اگر بخواهيم اين قسمت را در يک جمله توصيف کنيم، قطعاً بهترين واژه‌ها: «آريا، سگ شکاري (The Hound) و يک اتاق پر از مرغ» مي‌باشند. آغازگر فصل چهارم، بهترين حضور ميسي ويليامز (Maisie Williams)، بازيگر نقش آريا استارک، در طول سريال است. در اين قسمت، آريا جهت پس گرفتن شمشيري که برادرش جان به وي هديه داده، وارد ميخانه‌اي مي‌شود که توسط مردان لنستر تسخير شده است. هم وي و هم سگ شکاري، در طي اين مدت کوتاهي که در ميخانه سر مي‌کنند، تعدادي از بهترين و جالب‌ترين ديالوگ‌هاي تمام سري را به زبان مي‌آورند (به عنوان مثال: «اگه يه کلمه ديگه از تو اون دهن گشادت بيرون بياد، شايد مجبور شم که همه مرغاي اين جا رو بخورم!»).

درست پس از اين قسمت بود که اين تيم دو نفره، تبديل به يکي از محبوب‌ترين و دوست‌ داشتني‌ترين گروه‌ها در ميان سريال‌ها شدند. در مقر پادشاهي، تايوين لنستر (Tywin Lannister) مکان خودش را به عنوان قدرتمندترين مرد وستروس با سوزاندن شمشير والريايي ند استارک و تبديل آن به به دو شمشير اقتدار مي‌بخشد. اوبرين مارتل (Oberyn Martell) نيز طوري وارد پايتخت مي‌شود که انگار تمام مدت، مالک آنجا بوده است و تنها با دو سکانس، خود را به عنوان يکي از مهم‌ترين شخصيت‌هاي تمام سريال به بينندگان معرفي مي‌کند.



رتبه هفتم: قسمت هشتم، فصل چهارم؛ «کوه و افعي»




زماني که از نقشه نهايي اوبرين مارتل رونمايي مي‌شود، آبشار سرخ دورن تنها دليلش براي حضور در مقر پادشاهي را زمين زدن کوهستان، يک بار براي هميشه اعلام مي‌کند و براي به انجام رسيدن اينکار، در يک محاکمه بر اساس نبرد، براي نجات جان تريون وارد عمل مي‌شود. البته قبل از آن شاهد نمايشي خيره کننده از خواهران استارک در واله هستيم. ابتدا در مقابل قتل لايسا که توسط انگشت کوچک رخ داده است، درست زماني که نزديک به رو شدن دست وي رسيده است، سانسا به نفع وي شهادت داده و او را نجات مي‌دهد.

از طرفي ديگر خواهر کوچک‌تر يعني آريا نيز به سفر خود با سگ شکاري پايان داده و با خنده به موقع‌اش پس از شنيدن خبر فوت خاله‌اش، اميد سندور کليگين را براي رسيدن به طلاهاي فراوان، به طور کلي از بين مي‌برد. در نهايت به مقر فرماندهي بر مي‌گرديم و شاهد بهترين نبرد تک به تک در تمام مجموعه بازي تاج و تخت مي‌باشيم. اوبرين مارتل در مدت کوتاهي که در سري به سر برد، تبديل به يکي از محبوب‌ترين و مشهورترين شخصيت‌هاي مجموعه شد و اميد به برد وي از همان ابتدا به شدت بالا بود؛ ولي چيزي که مخاطبان ساده فراموش کرده‌اند، اين است که چه کسي اين داستان را نوشته است. مرگ زودهنگام آبشار سرخ، شبکه‌هاي اجتماعي را تا معرض فروپاشي پيش برد. اين اتفاق درست يک سال و نيم پس از رخ دادن عروسي سرخ بود و ثابت کرد که اتظارات مخاطان قرار نيست آن طور که مي‌خواهند بر آورده شده و همه چيز در نهايت نتيجه معکوس خواهد داد.



رتبه ششم: قسمت پنجم، فصل ششم؛ «در»




فصل ششم تا بدين جاي کار آغاز و ادامه اي قدرتمند را تجربه کرده بود، ولي به طور قطع، هيچکس نمي‌توانست پيش بيني کند که ناراحت کننده‌ترين و غم انگيزترين مرگ سريال در پنجمين قسمت اين فصل رخ دهد. معمولاً و به طور سنتي، سريال لحظات و اتفاق‌هاي مهمش را براي قسمت‌هاي نهم و دهم ذخيره مي‌کند و براي آن‌ها نيز کلي تدارکات مي‌بيند. با اين حال «در» تمام سنت‌هاي گذشته را زير پا له کرده و صحنه به شدت ناراحت کننده مرگ هودور که تماشاي آن، از تماشاي منفجر شدن کله اوبرين مارتل نيز سخت‌تر است، در پيش چشمانمان به نمايش در آمد. با مرگ اوبرين، ند استارک، راب و حتي کتلين استارک، سريال به شدت پيشروي‌اش را بر اساس فرمول‌هاي شوکه کننده قرار داد که پردازش اتفاقاتي که در حال رخ دادن است، براي بيننده کمي دشوار مي‌شود.

با اين حال، قسمت «در» از اين حمله ناگهاني به بيننده خودداري کرده و با قرار دادن تمامي اتفاقاتي که قرار است پيش از رخ دادن مرگ، رخ دهند، شما را پيش از عامل شوکه شدن، به عامل ناراحتي فراوان سوق مي‌دهد. بايد از بازي هنرمندانه بازيگران شخصيت هودور در کودکي و بزرگسالي، که به خوبي توانستند، لحظات ناراحت کننده را برايمان، آن هم تنها با استفاده از يک کلمه، به تصوير بکشند، يک تشکر جانانه بکنيم. جدا از اين موضوع که تقريباً تمام بار هنري قسمت را به دوش مي‌کشد، لحظات احساسي دنريس با سر جوراه بسيار زيبا به تصوير کشده شده و همچنين فهميدن اينکه وايت واکرها چگونه به وجود آماده‌اند، نيز از نکات مهم اين قسمت است.



رتبه پنجم: قسمت نهم، فصل اول؛ «بيلور»




نکته اصلي در رابطه با اين قسمت، که به گونه‌اي پايه گذار اصلي سيستم شبانه روزي شوک در طول سريال بازي تاج و تخت است، اين است که، حتي با اين وجود که ند استارک، که از ابتدا به عنوان شخصيت اصلي سريال به ما معرفي مي‌شود، به عجيب‌ترين شکل ممکن کشته مي‌شود، ولي باز هم تماشاگران مي‌دانند که قرار است با پديده‌اي، بزرگ‌تر از يک سريال تلويزيوني معمولي دست و پنجه نرم کنند و به همين دليل است که تا پايان مسير، به تماشا مي‌نشينند. با اين حال، اين مرگ يک مرگ طبيعي به مانند فيلم‌هاي حماسي ديگر که يک موسيقي نيرومند در پس زمينه در حال پخش است و شخصيت اصلي نيز در حال اداي کلمات سنگين و پاياني است، نيست. مرگ ند استارک به دليل رسوايي و قبول وفاداري به جافري است و به گونه‌اي وي با شمشير خودش کشته شده و هيچگاه نبايد اين رياضت را مي‌پذيرفت.

سريال بازي تاج و تخت پس از آن فصل ابتدايي‌اش، در طي سال‌هاي اخير تغييرات فراواني را شامل شده و رفتن به مکان‌هاي عظيم‌تر و بودجه‌هاي بزرگ‌تر، از حال و هواي فصل ابتدايي فاصله گرفته است؛ با اين حال مرگ سر راست و مينيماليسم ند استارک، به گونه‌اي راوي تمام چيزهايي است که شما نياز داريد تا در باره اين مجموعه بدانيد. قدرتمندترين نکته‌اي که در رابطه با اين قسمت وجود دارد، اين است که در طول قسمت، شما هيچ سرنخي از بلايي که قرار است بر سر ند بيايد نداريد و تا آخرين لحظه نيز نمي‌توانيد آن را باور کنيد. علاوه بر اين، اين قسمت شامل دستگيري جيمي لنستر توسط راب، ملاقات تيريون با شي براي اولين بار است که ذهن شما را به طور کلي از ساختار اصلي اين سريال بي‌نظير گمراه مي‌کنند.



رتبه چهارم: قسمت نهم، فصل سوم؛ «باران کستمير»




کليدي‌ترين و معروف‌ترين لحظه در کتاب‌هاي سري، يعني عروسي قرمز، لحظه ايست که سازندگان به دلايل مشخصي، به سختي براي رسيدن به آن تلاش کردند. در ميان تمامي مرگ‌ها و خشونت‌هايي که بازي تاج و تخت تا بدين جا به نمايش گذاشته است، هيچ يک به اين اندازه جنجال ساز نشده‌اند. حتي هنوز نيز طرفداران در به سختي در حال دست و پا زدن و دوري از اسپويل‌ها مي‌باشند و مي‌دانند که عروسي در اين سريال به هيچ وجه معني خوبي نمي‌دهد. ما از تمام آن جريان دلخراش مي‌گذريم و به آن اشاره‌اي نمي‌کنيم، ولي سکوتي که پس از پايان قسمت بر فضاي تيتراژ حامل است، بر خلاف آهنگ گوش نوازي که در پايان هر قسمت مي‌شنويم، باعث مي‌شود که تا چند لحظه طولاني به فکر فرو برويم و تا مدت‌ها نيز در اين شوک عجيب و غريب باقي بمانيم.

سگ شکاري، آريا را که به شدت نزديک به خانواده‌اش است و در حال ملحق شدن به آن‌هاست، از خطر مستقيم نجات مي‌دهد (درست مانند برن و جان که در در ابتداي قسمت، حال رسيدن به يکديگرند)؛ خوشحاليم که اين اتفاق رخ مي‌دهد و مجبور به تحمل مرگ يکي ديگر از محبوب‌ترين شخصيت‌هاي سريال نيستيم. در نهايت، نگاهي که در چشمان کتلين استارک است، آن هم زماني که پسر بزرگش را به قتل مي‌رسانند، تقريباً پرونده را براي مدتي مي‌بندد. راب استارک در جنگ‌ها، دستاوردهاي فراواني کسب کرده بود و روس بولتون، يکبار براي هميشه به تغيان استارک‌ها که از ابتداي سريال در حال حمايت از آن بوديم، پايان داد.



رتبه سوم: قسمت دهم، فصل چهارم؛ «فرزندان»




تقريباً تمام شخصيت‌هاي باقي مانده، داستاني براي جمع کردن در پايان فصل چهارم دارند؛ ولي بر خلاف ساير پايان فصل‌هاي ديگر، اينبار اين جمع کردن شامل انتقال به مرحله‌اي والاتر است. ناوگان استنيس، جان را از دست وحشي‌ها نجات مي‌دهد، کلاغ سه چشم معرفي شده و آغاز سفر آريا استارک به براووس که ماجراجويي‌هاي فراواني را براي اين استارک جوان رغم مي‌زند، احتمالات و شايعات فراواني را به ميان کشيده است. با اين حال، در اين قسمت، هيچ چيز به اندازه مرگ تايوين لنستر، کليدي و فراموش نشدني نيست. مرگ تايوين به دست پسرش تيريون، بدون شک بهترين ساختار نوشتاري، بازيگري و کارگرداني را که سري بازي تاج و تخت تا به حال به خود ديده را درون يک برداشت بي‌نظير قرار داده است.

تايوين در اين نقطه ادعا مي‌کند که تيريون فرزند وي نيست و جالب‌تر از همه اينکه تيريون ثابت مي‌کند که وي قطعاً فرزند پدرش است؛ اين اثبات ابتدا با بر ملا کردن صحبت‌هاي گول زننده پدرش به دست آمده و دوم نيز با کشيدن ماشه. در نهايت شاهد سکانسي فراموش نشدني از سگ شکاري محبوب هستيم که براي دفاع از آريا در برابر برين، به سختي مجروح شده و در مقابل پاداش نيز تقاضاي مرگ مي‌کند و آريا نيز در مقابل تمام کارهايي که سر کليگين براي وي انجام داده بود، از اين درخواست، سر باز مي‌زند.



رتبه دوم: قسمت دهم، فصل ششم؛ «بادهاي زمستان»




براي آن‌هايي که فکر مي‌کردند، «نبرد حرامزاده‌ها» حرف‌هاي ناگفته و پرونده سريال را تا حدودي بست، قسمت نهايي و آخرين چيزي که تا به امروز از سريال بازي تاج و تخت پخش شد، تقريباً زمين تا آسمان تکان دهنده بود و چيزي که به نظر خيلي سرهم بندي شده و بي‌نظم به نظر مي‌رسد، يکي از بهترين و قدرتمندترين قسمت‌هاي تمام سريال است. آهنگساز سريال، آقاي رامين جوادي، در بهترين حالت ممکن قرار دارد؛ وي ابتدا قضايا را پيش و پس از ماجراي با خاک يکسان کردن سالن شوراي گنجشک اعظم، با موسيقي تنش زايش، متشنج کرده و در ادامه، سفر بزرگ دنريس با کشتي‌ها را به مقصد وستروس، با موسيقي حماسي‌اش، دلنشين مي‌کند.

در ادامه، همه چيز به بهترين نحو ممکن پيش مي‌رود؛ آريا در پي والدر فري و خانواده‌اش، مواجه بي‌نظير سر داووس با مليساندرا که به زيباترين وجه ممکن به تصوير کشيده شده است، دنريس که به تيريون جايگاه دست راست ملکه را مي‌دهد و مارهاي شني که با لورد واريس (که به شکل عجيبي در دورن ظاهر شد) وارد بازي مي‌شوند؛ با اين حال، با وجود تمامي اين لحظات جذاب، باري ديگر جان موقعيت را از ساير شخصيت‌ها دزديده و هم به عنوان تنها پادشاه حقيقي شمال اينکار را انجام مي‌دهد و هم در يک بازه زماني متفاوت. در برج سرخوشي، جايي که برن متوجه مي‌شود که برادرش در اصل، پسر عمه‌اش است، مي‌فهميم که تمام اين دردسرها، ارزش صبر کردن را داشت. حال که خيال مخاطبان راحت شده و جان نيز به عنوان پادشاه حقيقي شمال برگزيده شده است، همه چيز براي پيش روي در داستان گسترده بازي تاج و تخت محيا است.



رتبه اول: قسمت نهم، فصل دوم؛ «بلک‌واتر»




معيار اصلي قسمت‌هاي مربوط به نبرد در سريال بازي تاج و تخت، بدون شک به قسمت «بلک‌واتر» در فصل دوم بر مي‌گردد. تصويري از آتش وحشي که در حال خوردن و نابودي ناوگان استينيس مي‌باشند، قدرت بي‌نظير تيريون در سخنراني، اولين ادعاي بزرگ استنيس در صعود از پله‌هاي مقر فرماندهي و ترس جافري از ورود به صحنه نبرد و مخفي شدن در سوراخ موش، همگي فرمول‌هاي لازم را براي ساخت يک قسمت تکرار نشدني به مدت شصت دقيقه در سريال محبوب بازي تاج و تخت فراهم کرده‌اند.

کارگردان اين قسمت نيازمند تقدير بسياري است، زيرا تمامي عوامل عظيمي که در ساخت اين قسمت به کار گرفت را تنها در يک هفته جمع آوري کرد، زيرا کارگردان قبلي در آخرين لحظه پروژه را به دليل مشکلات شخصي رها کرده بود. بازيگر نقش تريون لنستر، پيتر دينکليج (Peter Dinklage) براي بازي بي‌نظيرش، نامزد دريافت جايزه امي شده و جالب‌تر اينکه، فيلمنامه اين قسمت توسط شخص جورج آر آر مارتين (George R. R. Martin) نويسنده اصلي رمان‌هاي سري، نوشته شده بود. و با بودجه باورنکردني هشت ميليون دلاري‌اش، «بلک‌واتر» بدون شک بزرگ‌ترين قسمت و نقطه عطف سريال بازي تاج و تخت است.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۱۹۵۹۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شجاعیان: در خواستگاری‌ام سر فوتبال دعوا شد!

به گزارش "ورزش سه"، داریوش شجاعیان، بازیکن هوادار که فصل موفقی داشته، در خصوص هواداران استقلال و تاثیر مصدومیتش در روند خود گفت: من هروقت بیرون می‌بینم‌شان به من لطف دارند. عذرخواهی می‌کنم اگر در آن چهارسال کم و کسری داشتم و آن مصدومیت‌ها نگذاشت به آنها کمک کنم.

او در مورد پیشنهادهای خارجی‌اش گفت: من از قطر پیشنهاد داشتم اما مصدومیت‌ها باعث شد نتوانم لژیونر شوم اما به نظر خودم می‌توانستم خارج از ایران هم بازی کنم.

شجاعیان در مورد ازدواجش گفت: من وقتی با دوستانم حرف می‌زنیم می‌گویم کاش خانمم را زودتر می‌دیدم. من با حلقه ازدواج تمرین می‌کنم و جرات نمی‌کنم در بیاورم!(با خنده). من چون متعهد هستم این کار را انجام می‌دهم.

او ادامه داد: به نظرم این ازدواج باعث شده خودم را پیدا کنم و وجود او باعث برکت زندگی‌ام شده است. خانمم فوتبالی نیست و پدرش پرسپولیسی سخت است. در خواستگاری‌ام بحث فوتبال شده بود و کار داشت به جاهای باریک می‌کشید. مامان من هم استقلالی شدید است و داشتند کری می‌خواندند و یک جایی پدر خانم من گفت صلوات بفرستید! خانمم ولی فوتبالی نیست و همین الان من برایش آفساید را توضیح می‌دهم. خانمم تنها چیزی که یاد گرفته "برو تو باکس" است و شب بازی به من زنگ می‌زند و می‌گوید لطفا برو تو باکس و از روزی که به حرفش گوش دادم دارم گل می‌زنم‌.

داریوش شجاعیان در مورد حسرت بزرگش وقتی از جام جهانی جا ماند گفت: زمان گسترش فولاد آقای کی‌روش من را به تیم ملی دعوت کردند ولی وقتی به استقلال رفتم قسمت نشد اوایل حضورم دعوت بشوم تا قبل از جام جهانی ۲۰۱۸ که اردوی قبل از جام جهانی بود که در لیست بودم. کت و شلوارم هم اندازه زده بودیم ولی قسمت نشد و من هنوز هم آن کت و شلوار را تحویل نگرفته‌ام! بازی با ذوب آهن مصدوم شدم و از جام جهانی جا ماندم و آن اتفاق تلخ افتاد.

دیگر خبرها

  • مهار حریق خودرو در بلوار یاسر شهرکرد
  • مگر ما مرده باشیم که یکی از این خانواده به‌دست داعش شهید شوند
  • جزیره ایرانی شیخ اندرآبی
  • شجاعیان: در خواستگاری‌ام سر فوتبال دعوا شد!
  • دانلود سریال افعی تهران قسمت ۹ نهم کامل
  • دانلود سریال اکازیون قسمت ۶ ششم ( قسمت 6 اکازیون ) با حجم نیمه رایگان
  • اتفاقی که «تانیا» از پشت صحنه «نون خ» فاش کرد
  • اردکان فرمانداری ویژه شد
  • دانلود شب های مافیا زودیاک فصل ۲ قسمت ۱۲ دوازدهم (قسمت 12 فصل 2 زودیاک) با حجم نیمه رایگان
  • مخالفت حاج‌قاسم سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی